من و تنهایی و امید



بی بی سی داره برنامه ای در باره فرهاد و ترانه هاش پخش میکنه . بسیار زیبا هست . همیشه اهنگهای فرهاد رو دوست داشتم و حالا اردات ویژه ای به فرهاد و منفرد زاده پیدا کردم منفرد زاده ترانه سرایی که بسیار زیبا هنر رو درخدمت عقاید ی ضد استبدادی قرارداده بود .

بسیار زیبا بود . حالا که داره تعطیلات تموم میشه و من در برزخ شادی و غم پایان تعطیلات و شروع کار هستم این برنامه خیلی بهم چسبید .

 تو خونه بودن و نگرانی کار رو نداشتن لذتی داره وصف نشدنی .


امروز بعد از مدتها کار سخت و طاقت فرسا تو خونه هستم و اصلا دلم نمیخواد بیرون برم .

تو این یکی دو ماه گذشته با توجه به بحرانی که تو شرکتمون پیش اومده بود و تعداد 120 نفری از نیروها تعدیل شده بودند هم کارم زیاد شده بود هم به دلیل چشم انداز تیره و تار آینده از نظر روحی  به شدت بهم ریخته بودم. تو ماه گذشته با طرح کمک دولت به خودروسازها و دادن بخشی از مطالبات قطعه سازها خوشبختانه حقوقهای معوق داده شد و تونستیم مطالبات همکاران تعدیل شده رو هم پرداخت کنیم و  با توجه به تعدیل شدن نیرو از واحد ما  و پرداخت تصفیه حساب همکارهای تعدیل شده فشار کاری زیادی بر  من وارد شده بود و تو روزهای گذشته هر روز من کارم تا 10 شب طول میکشید . بعضی شبها وقتی میرسیدم خونه از فرط خستگی و عصبانیت تعدیل نیروی حساب نشده  میخواستم گریه کنم فریادم بلند میشد که وااااای  حالم از کار داره بهم میخوره و کوروش میگفت مامان تحمل کن سختیش همین آخرهای اسفنده

بالاخره اسفند رو به اتمام هست و من دیروز با ثبت  کردن همه مدارک  و به روز کردن همه حسابهام بالاخره با خیال راحت اومدم خونه و دارم  نقشه میکشم که بعد از عید  چطور به  این تصمیمهای حساب نشده و هیجانی  اعتراض کنم و درخواست نیروی کمکی بکنم و اگر موافقت نکردن استعفا بدم و عطای کار رو به لقای اون ببخشم وبه برنامه های دیگه ای که تو ذهنم هست برسم  کارهای مختلفی که به خاطر کار شرکت فرصت انجام اون رو نداشتم . کارهایی مثل فعال تر کردن کار دفتر خدمات مالی که چند سالی هست در کنار کار شرکت دارم انجام میدم  /  شروع کردن کار بومگردی  و کشاورزی در روستای پدری که مدتهاست ذهنم رو به خودش مشغول کرده و


با توجه به مشکلات مالی شرکتهای وابسته به خودروسازیها که شرکت ما هم جزیی از این شرکتها هست از طریق استانداری و ستاد بحران درخواست تقسیط بدهیهای بیمه و مالیات رو داده بودیم و قول همکاری داده شده بود  برای پیگیری  رفته بودم اداره دارایی از مدیر کل مجوز رو گرفته بودم و آورده بودم برای رئیس قسمت ارزش افزوده و اون میگفت این کار خیلی دردسر داره  کلی باید نامه نگاری بشه و به مدیر عامل بگو بیاره پرداخت کنه و برای ما اینقدر دردسر درست نکنه و من مونده بودم متحیر از این همه بلاهت این آقای رییس ، بهش میگم آقا شما میدونید حقوق کارگر چقدر هست ؟؟؟  حقوق ماهیانه اون حداکثر یک و نیم  میلیون هست و الان شرکت به دلیل بحران مالی چند ماهه این حقوق کارگرها رونداده و شما به فکر دردسر کمتر خودتون هستین اگر شرکت داشت که اول حقوق این کارگرهای فلک زده رو میداد که محتاج نون شبشون هستن  و اون انگار که در کره ای غیر از کره زمین زندگی میکنه هاج و واج با دهان باز به من نگاه میکرد .

تومسیر برگشت با خودم فکر میکردم تو خوشبینانه ترین حالت  علت همه این نابسامانیها همین بی دردی مسولین هست اونها که خودشون با میلیاردها تومان درآمد های علنی و پنهان ، خودشون و  نسلهای بعدشون تامین شده هیچوقت درد مردم عادی رو نمیفهمن از مشکلات کف جامعه خبر ندارن و  تو توهمات خودشون  ایرا ن رواز نظر اقتصادی  مملکت گل و بلبل  برای همه مبیبینن

اما علت واقعبینانه اینهمه بدبختی بی شک  بی کفایتی مسولین هست

یاد این جمله دکتر چمران میفتم که از او پرسیده بودن برای دادن   مسولیت به اشخاص ، تقوای اونها  مهم هست یا تخصصشون  و اون گفته بود تقوا،  اما اگر شخصی بدون داشتن تخصص مسولیتی رو قبول کرد باید در تقوای اون شک کرد



چند روزی هست که شدیدا درگیر حسابهای یکی از شرکتهایی هستم که باید دفاترش رو تحویل میدادم امشب ساعت ده و نیم از دفتر بیرون اومدم و بچه ها از خونه زنگ زدن و سفارش خرید دادن بیشتر مغازه ها تعطیل بودن یک مغازه لوازم پلاستیکی باز بود رفتم داخل و چند وسیله ای که نیاز داشتم خریدم مغازه دار پسرجوان و خوشرویی بود که از هردری سخن گفت از ت و فرهنگ تا فقر حاکم بر جامعه و تبلیغ عطرهایی که میگفت اصل فرانسوی است و به خاطر کمک به شخصی که بدهکار بوده و این عطرها  را نمیتوانسته بفروشد از او خریده تا گره کارش باز شود سخن گفت و من که خسته وارد مغازه شده بودم سرشار ار انرژی از مغازه خارج شدم و مسیر طولانی مغازه تا خانه را پیاده طی کردم و در خانه هم آنقدر پرانرژی سربسر بچه ها گذاشتم که کوروش میگفت چی شده ساعت 11 اومدی خونه و خیلی خوشی و  اصلا نشانی از خستگی نداری .

واقعا بعضی از آدمها با برخوردهای خوبشون حال آدم رو خوب میکنن .


امروز اصلا از خونه بیرون نرفتم 


کلی کار عقب افتاده از کارهای خونه و دفتر تو ذهنم هست و نمیدونم چکار کنم .


از خودم راضی نیستم مدیریت زمان ندارم دوست ندارم اینهمه کار انجام نشده تو ذهنم داشته باشم


 بایدیک لیست از کارهای انجام نشده تهیه کنم و زمان انجام و اتمام اون رو مشخص کنم 


وااااای اینهمه کار ذهنم رو بهم ریخته .


اگر پیشنهادی برای این مشکل دارین خوشحال میشم بگین 


امروز برای شرکت در جلسه استانداری در ارتباط با تعطیلی شرکت و جمع و جور کردن کارهام اومدم کارخونه .

اول به همراه مدیرعامل و دو نفر دیگر از مدیران در جلسه شرکت کردیم و تو جلسه قول مساعدت دادن که کمکمون کنن تا بتونیم مطالباتمون رو بگیریم و برای دادن بدهیهای ادارات دولتی مثل بیمه و مالیات و . باهامون همکاری کنن .

بعد از برگشت نشستم تا کارهای عقب افتاده رو جمع و جور کنم کارخونه سوت و کور و بدون سرو صدای دستگاه ها آدم رو یاد سکوت گورستان میندازه برای فرار از سکوت موسیقی گوشی رو روشن کردم و ترانه های ترکی و سنتی گوش دادم دلم میخواست گریه کنم به زور جلو گریه ام رو گرفتم چون ممکن بود نگهبانها بیان و صورت خوشی نداشت . مرتب یاد شرکتهایی که خونده بودم ورشکست شدن و جمع کردن می افتادم شرکت ارج شرکت خودکار بیک و.

واقعا دردناکه. کجا داریم میریم . 

من خیلی وقته به بازنشستگی فکر میکنم و اصلا نگران خودم نیستم اما

هی یاد این شعر میوفتم من از بینوایی نیم روی زرد غم بینوایان رخم زرد کرد



وقتی در محل کارم خسته میشوم  از پشت میز بلند شده و از پنجره اطاقم نگاهی به بیرون می اندازم گاهی این کار  با زمان مدرسه رفتن یا برگشت از مدرسه دو پسر نوجوان سرایدار کارخانه روبرو هم زمان می شود پسران نوجوان مرتبی که  کوله بر دوش در حال رفتن و یا برگشت از مدرسه هستن . این منظره به طرز غریبی شور زندگی را در انسان ایجاد می کند و خستگی را از یاد می برد.

امروز هم یکی از اونها با لباس آستین کوتاه و شلوارک ورزشی کوله به دوش از مدرسه برگشته بود و تقلا میکرد که شیشه نگهبانی رو بزنه تا در رو براش باز کنن و دستش نمی رسید گشت و یک تکه چوب پیدا کرد و شیشه را زد و وقتی در رو براش باز کردند دوان دوان داخل حیاط شده و به سمت خانه رفت این صحنه ها بسیار دوست داشتنی است .


من تو یک شرکت قطعه ساز خودرو کار میکنم و در این 10 ساله تو این شرکت فراز نشیبهای زیادی رو پشت سر گذاشته و به دنبال بحران سال جاری که دامن خیلی شرکتها منجمله شرکتهای خودرو ساز رو گرفته شرکت ما هم از ماه آینده به مدت دو هفته تعطیل خواهد شد .

این بحران چه زمانی پایان خواهد یافت و مردم  چگونه با این بحران مقابله خواهند کرد ؟؟


بعد از تعطیلات عید و اولین روزی که مدیر عامل اومد کارخونه من رو صدا کرده و با کلی این در و اون در کردن میگه آقای  x  ( یکی از همکارهای واحد مالی که مسولیت حسابداری مدیریت داره و مستقیم زیر نظر مدیر عامل و پسرش کار میکنه ) درخواست افزایش حقوق داده و گفته  کار پیدا کرده و میخواد بره و ما هم میخوایم اون رو نگهداریم و پستش رو بالاتر ببریم و نمیشه تو یک واحد دو تا رییس داشته باشیم و از طرفی نمیشه  شما ریر دست اون کار کنید  حالا به نظرتون چکار میشه کرد  بلافاصله گفتم اصلا ناراحت نباشید  من استعفا میدم و تا به حال هم ار بیمه بیکاری استفاده نکردم . میگه نه آخه چرا استعفا؟ اونوقت نمیتونی بیمه بیکاری بگیری  میگم خوب شما نامه عدم نیاز بدید .

میگم من مدتهاست کلی طرح تو ذهنم دارم که به خاطر کار شرکت نتونستم انجام بدم اتفاقا فرصت خوبی هست تا  به اون برنامه هام برسم و مطمین هستم این فرصتی هست که پیش پای من گذاشته شده تا از تردید چه کنم چه کنم در بیام و به برنامه هام برسم و

در نهایت بهم میگن خوب پس اگر میخوای استعفا رو بنویس و کارها رو تحویل همکارها بده .

روز بعد با پسرش صحبت کردم که قایم مقام هست و مسولیت اجرایی کارخونه رو  داره و بهش میگم که من خودم هم مدتها بود طرحهای مختلفی تو ذهنم بوده و به دنبال فرصت بودم اما برای دو سال آینده برنامه داش تم و اون اظهار میکنه کاملل در جریان نیست  و 

درنهایت ازش میخوام پروسه این  نقل و انتقال  طولانی نشه و من بتونم سریعتر منفک بشم و به برنامه هام برسم . و اون هم با مدیر مالی حرف زده بود و گفته بود در نهایت احترام و حفظ شیونات  این تغییر و تحول انجام بشه

و من این روزها در حال جمع و جور کردن حسابهام و برنامه ریزی برای فعالیتهای جدید هستم برنامه  هایی مثل کشاورزی و بومگردی در روستای پدری و

نمیدونم تا چه حد میوتم موفق بشم  .  

باید به دنبال رویاها رفت تا   حسرتش  بردل نمونه .


بعد از تعطیلات عید و اولین روزی که مدیر عامل اومد کارخونه من رو صدا کرده و با کلی این در و اون در کردن میگه آقای  x  ( یکی از همکارهای واحد مالی که مسولیت حسابداری مدیریت داره و مستقیم زیر نظر مدیر عامل و پسرش کار میکنه ) درخواست افزایش حقوق داده و گفته  کار پیدا کرده و میخواد بره و ما هم میخوایم اون رو نگهداریم و پستش رو بالاتر ببریم و نمیشه تو یک واحد دو تا رییس داشته باشیم و از طرفی نمیشه  شما ریر دست اون کار کنید  حالا به نظرتون چکار میشه کرد  بلافاصله گفتم اصلا ناراحت نباشید  من استعفا میدم و تا به حال هم ار بیمه بیکاری استفاده نکردم . میگه نه آخه چرا استعفا؟ اونوقت نمیتونی بیمه بیکاری بگیری  میگم خوب شما نامه عدم نیاز بدید .

میگم من مدتهاست کلی طرح تو ذهنم دارم که به خاطر کار شرکت نتونستم انجام بدم اتفاقا فرصت خوبی هست تا  به اون برنامه هام برسم و مطمئن هستم این فرصتی هست که پیش پای من گذاشته شده تا از تردید چه کنم چه کنم در بیام و به برنامه هام برسم و

در نهایت بهم میگن خوب پس اگر میخوای استعفا رو بنویس و کارها رو تحویل همکارها بده .

روز بعد با پسرش صحبت کردم که قائم مقام هست و مسولیت اجرایی کارخونه رو  داره و بهش میگم که من خودم هم مدتها بود طرحهای مختلفی تو ذهنم بوده و به دنبال فرصت بودم اما برای دو سال آینده برنامه داش تم و اون اظهار میکنه کاملل در جریان نیست  و 

درنهایت ازش میخوام پروسه این  نقل و انتقال  طولانی نشه و من بتونم سریعتر منفک بشم و به برنامه هام برسم . و اون هم با مدیر مالی حرف زده بود و گفته بود در نهایت احترام و حفظ شئونات  این تغییر و تحول انجام بشه

و من این روزها در حال جمع و جور کردن حسابهام و برنامه ریزی برای فعالیتهای جدید هستم برنامه  هایی مثل کشاورزی و بومگردی در روستای پدری و

نمیدونم تا چه حد میوتم موفق بشم  . گاه شدیدا دچار یاس میشم و رفتار  حس قدر نشناسانه موجود اذیتم میکنه و گاه مصمم میشم به تمام ق

وا تلاشم رو بکنم و به موفقیتهای قابل توجهی دست پیدا کنم و با خودم میگم در هر صورت باید به دنبال رویاها رفت تا   حسرتش  بردل نمونه .


بعد از تعطیلات عید و اولین روزی که مدیر عامل اومد کارخونه من رو صدا کرده و با کلی این در و اون در کردن میگه آقای  x  ( یکی از همکارهای واحد مالی که مسولیت حسابداری مدیریت داره و مستقیم زیر نظر مدیر عامل و پسرش کار میکنه ) درخواست افزایش حقوق داده و گفته  کار پیدا کرده و میخواد بره و ما هم میخوایم اون رو نگهداریم و پستش رو بالاتر ببریم و نمیشه تو یک واحد دو تا رییس داشته باشیم و از طرفی نمیشه  شما زیر دست اون کار کنید  حالا به نظرتون چکار میشه کرد  بلافاصله گفتم اصلا ناراحت نباشید  من استعفا میدم و تا به حال هم ار بیمه بیکاری استفاده نکردم و الان فرصت خوبی هست  . میگه نه آخه چرا استعفا؟ اونوقت نمیتونی بیمه بیکاری بگیری  میگم خوب شما نامه عدم نیاز بدید .

میگم من مدتهاست کلی طرح تو ذهنم دارم که به خاطر کار شرکت نتونستم انجام بدم اتفاقا فرصت خوبی هست تا  به اون برنامه هام برسم و مطمئن هستم این فرصتی هست که پیش پای من گذاشته شده تا از تردید چه کنم چه کنم در بیام و به برنامه هام برسم و

در نهایت بهم میگن خوب پس اگر میخوای استعفا رو بنویس و کارها رو تحویل همکارها بده .

روز بعد با پسرش صحبت کردم که قائم مقام هست و مسولیت اجرایی کارخونه رو  داره و بهش میگم که من خودم هم مدتها بود طرحهای مختلفی تو ذهنم بوده و به دنبال فرصت بودم اما برای دو سال آینده برنامه داشتم و اون اظهار میکنه به صورت کامل در جریان نیست  و 

درنهایت ازش میخوام پروسه این  نقل و انتقال  طولانی نشه و من بتونم سریعتر منفک بشم و به برنامه هام برسم . و اون هم با مدیر مالی حرف زده بود و گفته بود در نهایت احترام و حفظ شئونات  این تغییر و تحول انجام بشه

و من این روزها در حال جمع و جور کردن حسابهام و برنامه ریزی برای فعالیتهای جدید هستم برنامه  هایی مثل کشاورزی و بومگردی در روستای پدری و

نمیدونم تا چه حد میوتم موفق بشم  . گاه شدیدا دچار یاس میشم و رفتار قدر نشناسانه موجود اذیتم میکنه و گاه مصمم میشم با تمام قوا تلاشم رو بکنم و به موفقیتهای قابل توجهی دست پیدا کنم و با خودم میگم در هر صورت باید به دنبال رویاها رفت تا   حسرتش  بردل نمونه .


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

کسب درآمد Mike اصولگرا دبیرستان دخترانه نیایش bnytrx برنامه 1000 ساعته حرف آخر جم رایگان روزی صد جم دانلود تلاوت مجلسی دانلود تلاوت قرآن صوت